بچه را مادر بزرگش چشم زد! شايد هم من چشم زدم
بعد از چند روز ديشب را به ديدن گلشيد جون رفتيم. بند ناف بچه هنوز خوب نشده بود. خيلي ساكت و آرام بود اگرچه چندين بار ماشاالله هم گفتيم ولي نميدونم چي شد كه:باباي گلشيد وقتي داخل خانه آمد اورا بغل كرد وهنوز چند دقيقه نگذشته بود گلشيد جون هرچه خورده بود ازدماغ و چشم وگوش او زد بيرون وما را غمگين كرد.من گفتم اين كار مادر بزرگش بايد باشه كه به او چشم زده ومادر بزرگش هم ميگفت كار منه!!!
اين عكس قبل از بالا آوردنش
اينهم عكس بعداز بالا آوردن، كه لباسهاش را عوض كردند
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی