چشم زديم !!!!!!
چند روزي بود كه گلشيدجون را نديده بوديم.ديشب همراه با مامان بزرگش رفتيم خانه گلشيد جون.از همون ساعتي كه وارد شديم گريه كرد تا وقتي ميخواستيم خارج شويم هنوز گريه اش تمام نشده بود.پيش خودمان گفتيم نكنه چشم به او زديم(من ومادر بزرگش!!!) ولي مادرش هم ميگفت اون بچه قبلي نيست وشبها خيلي اذيت ميكنه!!1
اينهم آخرين عكسي است كه از او گرفتيم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی